به اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ برمیگردیم پیش از آنکه برگهای تازه تقویمِ سال جدید جای خود را باز کنند.
سال نو شد! بهار آمد اما بهار با تمام عظمتش خزان لحظههای رفته را نمیتواند جبران کند.نکند گذشته را یادمان برود و مسئولیتی که داشتیم در انبوه روزهای رفته فراموش شود؟؟
احمد نازنین را که یادتان هست؟ همان بیمار مبتلا به ایبی که ساکن خوزستان، شهرستان سربندر بود اما شهرش با آن همه گنج پنهان و ثروت عظیم یک آمبولانس برای رسیدن به فریادش نداشت
ما به نیابت از شما مردم عزیز و به رسم انسانیت در چهارمین روز نوروز با خانواده محترم احمد دیدار کردیم.
یازده ماه از فوت احمد میگذرد اما تا اسم او به زبان میآید بغض و اشک مهمان چشمان معصوم مادر و پدرش میشود.
حق هم دارند، به گفته پدر خانواده احمد به دلیل وخامت حال از سربندر به بیمارستان اهواز منتقل میشود و در بیمارستان به جای رسیدگی با رفتارهای دور از شان یک بیمار رو به رو میشوند. او ادامه میدهد؛ دستگاه اکسیژن فرزندش بعد از چند ساعت در بیمارستان به بیمار دیگری متصل شد. او این عدم رسیدگی و کمبود تجهیزات پزشکی را یکی از دلایل فوت فرزندش میداند.
چه قدر دردناک است که حالا این اما و اگرها در ذهن مادر و پدر خانواده روزها و شبها رژه میروند. راستش این چراها در ذهن ما هم مرور میشود.
حقيقتا چرا در یکی از ثروتمندترین شهرهای ایران به لحاظ منابع طبیعی، چرا در شهری که هشت سال مردمش در راه دفاع از وطن جانانه ایستادند باید یک آمبولانس وجود داشته باشد؟؟ جالب است با گذشت یازده ماه سربندر است و همان یک آمبولانس!!
آقای رئیس جمهور خوزستان حال خوشی ندارد از فاضلابها تا ریزگردها و آب آشامیدنی این شهر با مشکل اساسی رو به رو است
ای کاش کمی از پایتخت فاصله میگرفتید و کمی در شهری که مردمش تا پای جان در راه وطن ایستادند قدم میزدید. تا آن وقت مشخص شود آیا شما حاضر هستید تنها یکروز در بیمارستان حاجیه نرگس شهرستان ماهشهر برای یک اقدام پزشکی کوچک بستری شوید؟
جناب وزیر بهداشت
آقای دکتر نمکی
در یکسالی که گذشت شما در نهایت بیتوجهی از کنار مسائل مربوط به بیماران مبتلا به ایبی رد شدید
این حجم بیتوجهی شما در تقویم پروانهها به ثبت رسیدهاست. امیدوارم در فرصتی که باقیست پایان داستان را به شکل دیگر رقم بزنید!
با احترام
سید حمیدرضا هاشمی گلپایگانی