دنیای کتابها، فیلم و سریالها پر است از داستانهای خیالی اما داستانهایی هستند که در گوشه و کنار شهرمان به گوش هیچ کس نمیخورد…ما که همیشه در حال دنبال کردن قهرمانهای داستان ها هستیم گاهی یادمان میرود قهرمان هایی واقعی زیر پوست همین شهر نفس میکشند…
به حمیدرضا رسیدهایم، به پروانهای که در فیلمی که برایتان منتشر کردهایم خودش فراز و نشیب زندگیاش را برایتان به تصویر می کشد. چشمانتان را ببندید، داستان حمیدرضا فراتر از یک سینمای پنج بعدی برایتان حرف دارد
حمید عزیز ما غیر از پروانهای بودن با ماجراهای زیاد دیگری دست و پنجه نرم کرده است
اما او با قدرت تمام آنها را کنار زده است ولی تمام سناریوی او در یک کلمه خلاصه می شود؛ “مادر”
حمیدرضا از زیباترین روزهای زندگیاش برایتان میگوید، روزگاری که مادرش قهرمان زندگی او و خواهرش بود و متاسفانه آن روز آخرین از راه رسید و حالا زیباترین میم زندگیاش؛ مادرش از جهانی دیگر مراقب اوست…
مادران پروانهها مثال ندارند، قهرمانان دیروز و امروز و همیشه هستند و تا ابد خواهند ماند. این روز را به تمام مادران نازنین پروانهها تبریک می گوییم و از راه دور به احترامشان درود میفرستیم
✍همدلی از راه دور هم کار خودش را می کند و واژه های شما می تواند امشب مرهم حمیدرضا که بی تابانه دلتنگ مادرش است باشد و این شب را برای او مبارک گرداند💜
پ ن: این تصاویر در جریان سفر استانی مدیرعامل محترم خانهای بی به استان اصفهان، شهرستان شهرضا ضبط شدهاست.
برایش بنویسید که همراهی شما نظیرش هیچ کجا پیدا نمی شود.