گاهی اوقات دیدن برخی صحنهها چنان قلب آدمی را به لرزه در می آورد که آرزو می کنی ای کاش می توانستی همان لحظه به درون آن تصویر بروی و اوضاع را عوض کنی! گاهی اوقات برخی صداها برای مدت زیادی در مغزت طنین انداز می شود و فراموش نمی کنی مظلومیت صاحب آن صدا را. فقر و رنج و محرومیت واژههای دلچسبی نیستند، زیبنده ایران و ایرانی نیستند اما حقیقت همیشه هم دلنشین نیست، حقیقت این است که محرومیت در برخی گوشه های این خاک چنان جولان می دهد که حتی به دستان زخمی یک کودک پروانه ای رحم نمی کند. تصورش هم دور از عدالت است که یک انسان با سخت ترین بیماری شناخته شده توسط بشر حتی برای ساده ترین امکانات زندگی مجبور باشد کیلومتر ها از محل سکونتش دور شود! نمی دانم نام دیگرو به گوشتان خورده است یا نه، ما به آنجا سفر کردیم تا میهمان مبین باشیم نوجوان هفده ساله ای که سالهاست پدرش را از دست داده و با تمام علاقه اش به تحصیل تنها تا کلاس ششم درس خوانده و بعد مسافت مانع تحصیلش شده! و دردناک تر اینکه مبین و خانواده اش سالها در اتاقی کاهگلی بدون هیچ گونه امکاناتی زندگی کرده اند… اگرچه یقین داریم در سالهای اخیر تلاش های فراوانی برای محرومیت زدایی از این منطقه صورت گرفته اما، مشکل این استان مربوط به یک یا چند دولت اخیر نمی شود! بسیار ریشه ای تر از اینهاست و نیازمند همتی است بسیار بلند، راستی فکر می کنید چند نفر مسئول در کشور حاضر به سکونت در چنین مکانی باشند؟ نمی دانم، گاهی از خود می پرسم اگر فرزند یکی از مسئولان این منطقه هم مبتلا به ای بی بود، آیا وضعیت بیماران ای بی استان، باز هم اینگونه بود؟ ما از تکرار مطالبه خواسته های به حق خود دست نخواهیم کشید و با تمام وجود در کنار مردم نازنین سیستان و بلوچستان خواهیم ماند چرا که باور داریم فرزندان ایران لایق بهترین ها هستند. پی نوشت: تصاویر مربوط به سفر استانی. ریاست محترم خانه ای بی به استان سیستان و بلوچستان روستایی دیگرو در حوالی چابهار می باشد که زمستان سال جاری انجام گرفت.
این بار به دیدار مبین در شهر چابهار (روستای دیگرو) رفتیم تا از نزدیک احوالش را جویا شویم