قصه فاطمه یک بیمار پروانه ای

بــامشکــلات بیمــاران آشنــا شویــد

خانه ای بی

ما نماینده‌ی شما مردم عزیز هستیم…

لبخند فاطمه، میان باران بارون می‌بارید… باد سردی از دل کوه‌های زنجان می‌وزید… اما هیچ‌کدوم ما رو متوقف نکرد. راه افتادیم، کیلومترها رفتیم، تا رسیدیم به روستایی دور، به دختری کوچک به نام فاطمه… زیر سقف ساده‌ی خانه‌ش، کنار صدای نم‌نم بارون، نشسته بود و با لبخندش دل‌گرم‌مون کرد. فاطمه برای ما از هنرهاش گفت، از دلش، از رویاهاش… ما برای دیدن بچه‌های ای‌بی، برای در آغوش کشیدن امید و لبخندشون، تا دورترین نقطه‌ها هم می‌ریم. چون باور داریم که هیچ مسافتی دور نیست، وقتی عشق پشت حرکت باشه. ما نماینده‌ی شما مردم هستیم… هر دلگرمی، هر لبخند، هر کمک، ما رو مصمم‌تر می‌کنه که محکم‌تر در کنار این بچه‌ها بایستیم. از همراهی‌تون سپاسگزاریم… بودن شما، امیدِ ماست.

پی نوشت: ویدئو مربوط به سفر استانی مدیرعامل خانه ای بی به استان زنجان، اسفند ۱۴۰۳

موضوعات مرتبط

با این مقاله مطالعه کنید

اخــــبار و مقــــالات مرتبــــط

بـــا مـــا همـــراه خواهـــید بـــود