فاطمه پروانه ای نازنین! دنیای کودکانه تو را چه به این واژهها، دنیای لطیف تو را چه به معادلات چند مجهولی اقتصادی؟ چه قدر دردناک و سخت است که غول واژهای به نام تحریم بر روی عروسکهای تو سایه انداخته است…
ما هیچ چیز برای گفتن نداریم، اصلا مگر کلمه ای پیدا میشود؟ اصلا مگر ما میتوانیم دردهای تو را هنگام نبود پانسمان بفهمیم؟ نه ما تنها نمیفهمیم بلکه اگر بخواهیم هم عاجزانه مغز و قلبمان برای همدردی کم می آورد. آن کسی هم که قلم به دست گرفت و فرمان تحریم تنها دلخوشی تو را صادر کرد نمی فهمد…
ما را ببخش، راستش را بخواهی دنیای آدم بزرگها گاهی زیادی جدی ست و تلخ اما امیدواریم و می دانیم کسانی هستند که بلند می شوند و به دفاع از تنها حق کوچک تو پیروز این کارزار می شوند.
اما شما مخاطبان عزیز بگویید چه اتفاقی در دنیای آدم بزرگها افتاد که این گونه حالا به دنیای پروانهها وارد میشوند و تنها دلخوشی آنان، چند برگ پانسمان را به نام تحریم از اتاق او برمی دارند و میروند
نه! این بیرحمانه ترین، ناعادلانه ترین و غیر منطقی ترین قانون دنیاست،
روزگار بر یک قرار نمیماند شب میرود و روزهای روشن تو فاطمه نازنین و دوستانت می آید…
به زودی با خیال راحت صبحها بیدار میشوی بی آن که ترس از چسبیده شدن پانسمان را به پوستت داشته باشی…تا آن روز عروسک کوچکت را در آغوش بگیر و برایش ترانه امید بخوان…
هفته گذشته در راستای برنامه بازدید از بیماران کشورمان، همراه با تیم مددکاری خانه ای بی به استان یزد سفر کردیم، قلبمان میتپید تا هرچه سریع تر مهمان پروانه های عزیزمان در این شهر تاریخی باشیم. اما برنامه ها همیشه آن طور که ما تصمیم گرفته ایم پیش نمیرود، خلاصه بعد از یک تصادف نسبتا خطرناک در مسیر یزد به ابرکوه به خانه فاطمه نازنین رسیدیم و مهمان خانواده عزیزش بودیم و بعد از آن یک حادثه ناگهانی دیگر، طوفان شن برخاست و به دعای خیر شما عزیزان از این حادثه نیز به سلامت گذشتیم.
جا دارد از خانواده محترم فتاحی نازنین همکاری در تهیه ویدئو نهایت تشکر و قدردانی را به جای بیاوریم و برایشان آرزوی سلامتی و طول عمر را داریم.
ما هیچ چیز برای گفتن نداریم، اصلا مگر کلمه ای پیدا میشود؟ اصلا مگر ما میتوانیم دردهای تو را هنگام نبود پانسمان بفهمیم؟ نه ما تنها نمیفهمیم بلکه اگر بخواهیم هم عاجزانه مغز و قلبمان برای همدردی کم می آورد. آن کسی هم که قلم به دست گرفت و فرمان تحریم تنها دلخوشی تو را صادر کرد نمی فهمد…
ما را ببخش، راستش را بخواهی دنیای آدم بزرگها گاهی زیادی جدی ست و تلخ اما امیدواریم و می دانیم کسانی هستند که بلند می شوند و به دفاع از تنها حق کوچک تو پیروز این کارزار می شوند.
اما شما مخاطبان عزیز بگویید چه اتفاقی در دنیای آدم بزرگها افتاد که این گونه حالا به دنیای پروانهها وارد میشوند و تنها دلخوشی آنان، چند برگ پانسمان را به نام تحریم از اتاق او برمی دارند و میروند
نه! این بیرحمانه ترین، ناعادلانه ترین و غیر منطقی ترین قانون دنیاست،
روزگار بر یک قرار نمیماند شب میرود و روزهای روشن تو فاطمه نازنین و دوستانت می آید…
به زودی با خیال راحت صبحها بیدار میشوی بی آن که ترس از چسبیده شدن پانسمان را به پوستت داشته باشی…تا آن روز عروسک کوچکت را در آغوش بگیر و برایش ترانه امید بخوان…
هفته گذشته در راستای برنامه بازدید از بیماران کشورمان، همراه با تیم مددکاری خانه ای بی به استان یزد سفر کردیم، قلبمان میتپید تا هرچه سریع تر مهمان پروانه های عزیزمان در این شهر تاریخی باشیم. اما برنامه ها همیشه آن طور که ما تصمیم گرفته ایم پیش نمیرود، خلاصه بعد از یک تصادف نسبتا خطرناک در مسیر یزد به ابرکوه به خانه فاطمه نازنین رسیدیم و مهمان خانواده عزیزش بودیم و بعد از آن یک حادثه ناگهانی دیگر، طوفان شن برخاست و به دعای خیر شما عزیزان از این حادثه نیز به سلامت گذشتیم.
جا دارد از خانواده محترم فتاحی نازنین همکاری در تهیه ویدئو نهایت تشکر و قدردانی را به جای بیاوریم و برایشان آرزوی سلامتی و طول عمر را داریم.