هر خانهای یک پدر میخواهد، هر خانهای چشم و چراغی میخواهد که به حضور یک پدر روشن باشد.
شما قدم به قدم، خانه به خانه، ورق به ورقِ داستان پروانهها همراهمان بودید و حالا به خانهای رسیدیم که پدر آن چندسالیست به جای ایستادن در چهارچوب در با دستانی پر، دست خالی در گوشه اتاق در بستر خوابیدهاست.
علی اصغر که یکی از نازنینان پروانه ایست دیگر چندسالیست پروانه بودنش را فراموش کرده و خودش مثل یک پروانه به دور پدرش میچرخد
هفت سال پیش پدر علیاصغر بعد از یک سر درد ساده و یک تشنج دچار سکته مغزی شد. او حالا دیگر قدرت تکلم، نشستن و بر خاستن و … را از دست دادهاست.
و این جا بود که دیگر مادر خانواده لباس قهرمانی را پوشید، اخم بر ابرو که نیاورد که هیچ! با قلبی بزرگ همزمان پرستار دو نفر شد. متاسفانه به دلیل شرایط این خانواده و عدم توان مالی در خانهای نامناسب زندگی میکردند و با وجود مطالبه از ریاست سابق بنیاد مستضعفان جهت تخصیص یک خانه مناسب به نتیجه نرسیدند.
پارادوکس زیباییاست که در این موارد خاص سازمانهای مسئول پایبند به امور اداری میشوند و دقیقا همینجا قوانین سخت پرتبصره لازم الاجرا میشود
قوانینی که منجر به سختی و مشقت یک خانواده شود منصفانه است؟؟ متاسفانه این قوانین ممکنها را ناممکن میکند
واقعا در این ماجرا چه کسی مسئول است؟
بنیاد مستضعفان؟
ستاد اجرایی فرمان امام (ره)
بنیاد مسکن؟؟
دولت محترم و سایر مسئولین مربوطه؟؟
آقایان مسئول، داستان پروانهها به میز شما رسیدهاست. برای حل این موضوع کافیست رویتان را از مسائل دیگر به این خانواده برگردانید.
یک توجه ساده، لبخند محو شده این خانواده را بر میگرداند.
امیدواریم که این موضوع در زمان مناسب حل شود که اگر نشود مردم دست به دست هم میدهند، آقایان یادتان باشد ما ناممکنها را با همین مردم ممکن کردهایم.
حرفها زیاد است و فرصت کم… میشنوید؟
ارادتمند سید حمیدرضا هاشمی گلپایگانی